پیشینهی شناسه
همهی گونههای شناسه از ریخت وابستهی فعل «بودن» در زمان حال ریشه گرفتهاند اما در پی گذشت هزاران سال و دگرگونیهای فراوانی که دستگاه صرف فعل فارسی پشت سر گذاشته، خویشاوندی شناسه و فعل «بودن» هویدا نیست، به ویژه در پیوند بنهای فعل با شناسه زیرا بن به تنهایی کاربرد کمی دارد. برای نمونه، از «رفتم» معنای «رفت هستم» و از «خواهم» معنای «خواه هستم» دریافت نمیشود (به دانشگاه رفتم: به دانشگاه رفتام: به دانشگاه رفت هستم) اما از آنجا که مادههای فعل میتوانند نقش صفت و اسم بگیرند، این خویشاوندی تاریخی در موردهایی شناساییپذیر است. از «رفتهام» میتوان معنای «رفته هستم» را گرفت (به دانشگاه رفتهام: به دانشگاه رفته هستم) اما «در را بستهام» معنایی فراتر از «در را بسته هستم» یافته و نشان میدهد که همچون بن و شناسه، ماده و شناسه نیز به یکدیگر جوش خورده و یکای معنایی (lexical unit) تازهای ساختهاند.
شناسههای سوم شخص
شناسهها در سوم شخص مفرد (دیگرکس) ریخت ویژهای یافتهاند و برای آن، «است» به کار نمیرود. شناسهی نخستین برای دیگرکس «ـَد» (ad) است: «او میرود»، «او میخواهد»، «او میبندد». شناسهی پسین برای دیگرکس «واژک تُهی» (null morpheme) است و پایانهای به بن و ماده افزوده نمیگردد: «او رفت»، «او رفته». همان گونه که گفته شد، ماده به ریخت صفت و اسم نیز کاربرد دارد. برای نمونه، «در بسته است»، «لیوان شکسته است». «بسته» و «شکسته» مادهی گذشتهی فعلهای «بستن» و «شکستن»اند و در این جملهها نقش صفت را بازی میکنند.
در فارسی نوشتاری به قیاس از این کاربرد، رایج است که «است» را به پایان ماده بیافزایند: «او رفتهاست»، «او رفته بودهاست» و حتی این ریخت صرفی را درستتر از «او رفته» و … بدانند. با دقت در فارسی گفتاری میتوان نشان داد که به کار بردن «است» به عنوان شناسه، اگر نگوییم نادرست است، شیوهی معیار صرف نیست. به این نمونه دقت کنید: «پنجره بستهست. علی پنجره رو بسته». اگر «است» در صرف زمان حال کامل به کار میرفت، باید در گفتار نمود پیدا میکرد و به ریخت «علی در رو بستهست» گفته میشد. از نگاه تاریخی، همهی شناسهها از فعل «بودن» بر آمدهاند اما این مفهوم در صرف فعل حل گشته و از پیوند بن با شناسه و ماده با شناسه، ترکیبهایی با معنای متفاوت پدید آمده. جدول زیر، ترکیب صفت «خسته» با فعل «بودن» و صرف فعل «بستن» در زمان حال کامل را با هم میسنجد و نشان میدهد که فعل «بودن» به عنوان شناسه، هستی جداگانهای یافته. نه تنها در سوم شخص مفرد که در سه شخص دیگر نیز، «بودن» در جایگاه فعل و شناسه هویت جداگانهای دارد.
خسته | بسته | ||
---|---|---|---|
نوشتار | گفتار | نوشتار | گفتار |
خستهام | خستم | بستهام | بستم |
خستهای | خستهای | بستهای | بستی |
خستهاست | خستست | بسته | بسته |
خستهایم | خستهایم | بستهایم | بستیم |
خستهاید | خستهاین | بستهاید | بستین |
خستهاند | خستن | بستهاند | بستن |
شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری، در کتاب «دستور زبان فارسی»، صفحههای ۳۴۰ تا ۳۴۲، مقالهای با عنوان «رفته - رفتهاست» دارند که به این موضوع میپردازد: بعضی از ادیبان میپندارند که در فارسی صیغهی غایب مفرد از ماضی نقلی همواره باید با فعل معین «است» به کار برود و دلیل میآورند که هر گاه این جزء از آخر فعل حذف گردد ممکن است با صیغهی صفت مفعولی مشتبه شود و خواننده معنی مقصود را در نیابد. یکی از دوستان فاضل در انتقاد بر کتابی نوشته بود: «آوردن ماضیهای نقلی، بدون فعل معین، خلاف قاعده و دور از فصاحت است». نخست باید به خاطر داشت که، در زبان متداول فارسی امروز، جزء «است» تقریبا همیشه از آخر این صیغه حذف میشود، و اگر این حذف مخل معنی و مانع فهم مقصود گوینده میشد البته در گفتار میآمد، زیرا اگر غرض از سخن گفتن که بیان مقصود است حاصل نشود هیچ عاقلی وقت و نیروی خود را در آن صرف نمیکند. دیگر آن که در شعر فصیح فارسی غالبا صیغهی مفرد غایب ماضی نقلی با حذف جزء «است» آمده و شواهد این دعوی آنقدر متعدد است که هر کس میتواند با اندک تأملی چند شعر را که این صیغه در آن با حذف «است» بهکار رفته به یاد بیاورد […] و اگر گفته شود که این مثالها همه از نظم است و به ضرورت شعر چونین آمده، جواب آن است که ضرورت شعر هرگز خلاف قاعده و مخل معنی نباید باشد و اگر چونین باشد شعر سست و بیارزش است. اما در نثر هم شواهد فراوان برای استعمال این صیغه با حذف جزء آخر میتوان یافت. از آن جمله شاید یکیدو مثال از گلستان سعدی برای اثبات مطلب کافی باشد: «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همهجا کشیده…»، «فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمردی بگسترد، و دایهی ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد، درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.»
شناسه و جایگاه تکیه
شناسهها از خود تکیهای ندارند و با بن و مادهای که به آن میچسبند، هجا میسازند. به این دسته از واژکها در دانش زبانشناسی، پِیْبَست (enclitic) میگویند. در زبان فارسی، تکیه بر روی هجای پایانی است اما از آنجا که شناسهها تکیهآور نیستند، در ریختهای صرفی تکیه بر روی هجایی که شناسه دارد نمیافتد و به هجای پیشآیند میرسد. برای نمونه، سازهی «رفتم» دو هجا دارد (raf.tam) و شناسهی «am» بخشی از هجای پایانی است اما چون شناسه تکیهنگیر است، «رفتم» به جای /raf.TAM/ به ریخت /RAF.tam/ تلفظ میگردد.
برچیدگی در شناسهها
یکی از ویژگیهای آوایی زبان، یکپارچه شدن دو واژهی همکنار و برچیده شدن یکی از واکههای آنهاست. به این پدیده در زبانشناسی elision میگویند که نگارنده برای آن برابر «برچیدگی» را پیشنهاد میدهد. برای نمونه، واژههای «که» (ke) و «این» (in) با هم یکپارچه و در پی آن، واکهی e از پایان «که» برچیده و ترکیب «کین» (k’in) پدید میآید. در خط لاتین، برچیدگی را با آپوستروف «’» نشاندار میکنند اما خط فارسی نشانهای برای این کار ندارد. نمونههای بیشتر: زین (ز + این)، چیست (چی + است)، کیست (کی + است)، زیباست (زیبا + است)، کو (که + او)، کز (که + از). برچیدگی در فارسی گفتاری فراوانی بیشتری از فارسی نوشتاری دارد. برای نمونه، در فارسی گفتاری میان اسمهایی که به واکه پایان میگیرند و صفت دارندگی، برچیدگی رخ میدهد: صدات (sedâ + at = sedâ’t) اما در فارسی نوشتاری «صدایت» (sedâ + at = sedâyat) به کار میرود. به همین سان: صدام (صدایم)، صداش (صدایش)، صدامون (صدایمان)، صداتون (صدایتان)، صداشون (صدایشان).
در فارسی گفتاری، میان شناسه و مادهی گذشته نیز برچیدگی پیش میآید. برای نمونه، در «رفتهام» (rafte + am) واکهی «e» مادهی گذشتهی با واکهی «a» شناسه یکپارچه گشته و به ریخت «رفتم» (raft’am) در میآید. پیش از برچیدگی، سازهی «رفتهام» سه هجا دارد و تکیه بر روی هجای پیشاپایانی است (raf.TE.am) اما پس از برچیدگی، دو هجا داریم و تکیه بر روی هجایی میافتد که شناسه با آن یکپارچه گشته، یعنی هجای پایانی (raf.T’AM). از آنجا که خط فارسی نشانهای برای برچیدگی ندارد، «raft’am» به ریخت «رفتم» نوشته میشود که سیمایی همسان با «رفتم» گذشتهی مطلق دارد. از دو راه میتوان پی برد که «رفتم» سازهای از گذشتهی مطلق است یا سازهای از حال کامل:
۱- اگرچه در نوشتار همسان اما در گفتار ناهمساناند. برای نمونه، «دیدم» اگر گذشتهی مطلق باشد، تکیه بر هجای پیشاپایانی (DI.dam) و اگر حال کامل باشد، بر هجای پایانی (di.DAM) میافتد: «دیروز اون فیلم رو دیدم» (گذشتهی مطلق: DI‑dam) در برابر «تا حالا چند بار اون فیلم رو دیدم» (حال کامل: di‑D’AM).
۲- جمله را به سوم شخص مفرد بازنویسی کنیم: «دیروز اون فیلم رو دید» (گذشتهی مطلق) در برابر «تا حالا چند بار اون فیلم رو دیده» (حال کامل).
در نشریهها، به هنگام برگردان از فارسی گفتاری گاه به این نکته توجه نمیشود. برای نمونه، نگارنده در مصاحبهای که با یک خواننده شده بود، به این اشتباه بر خورد: «ضبط کار یا آلبوم تازهای رو شروع کردی؟» که در اینجا ریخت درست «شروع کردهای» است. خط فارسی نیاز به راهی برای نشان دادن برچیدگی دارد اما تا کنون، چارهای برای آن اندیشیده نشده. راه اساسی این است که نشانهای مانند آپوستروف را به کار ببریم تا بتوانیم raft’am را به ریخت «رفت’ام» یا «رفت’م» بنویسیم. همچونین: ز’ین (ز + این)، ک’ین (که + این)، ک’آن (که + آن)، ک’و (که + او)، ابری’ست (ابری + است).