پس‌وند «-یدن» برای ساخت فعل ساده به کار می‌رود. فعل‌سازی با پس‌وند شیوه‌ی رایج در زبانهای هنداروپایی است اما در زبان فارسی، بیشتر فعلها مرکب‌اند.

فعل‌سازی از اسم

با افزودن پس‌وند «-یدن» به اسم، می‌توان آن را فعل گرداند. با این روش حتی از اسمهای عربی نیز می‌توان فعل گرفت.

اسم فعل
بوس بوسیدن
جنگ جنگیدن
چرخ چرخیدن
رقص رقصیدن
فهم فهمیدن
بلع بلعیدن
نام نامیدن

فعل‌سازی از صفت

با افزودن پس‌وند «-یدن» به صفت، می‌توان آن را فعل گرداند. فعلهایی که از صفت به دست می‌آیند معمولا ناگذرا بوده و معنای مجهول دارند. برای نمونه، «خشکیدن» معنای «خشک شدن» می‌دهد. برای گذرا کردن آن، باید به بن سببی پس‌وند «-یدن» افزود: خشکانیدن (خشک کردن).

اسم فعل
خشک خشکیدن
ترش ترشیدن
خیس خیسیدن

فعل‌سازی از بن حال

یکی از پدیده‌های پربسامد در زبان فارسی، افزودن «-یدن» به بن حال فعل و ساخت ریخت مصدری تازه‌ای از همان فعل است. برای نمونه، از بن حال فعل «جَستن» یعنی «جَه»، مصدر «جهیدن» به دست می‌آید. در دستور سنتی به این دسته از مصدرها «مصدر جعلی» می‌گویند («جعلی» در اینجا معنای «ساختگی» می‌دهد). در برخی فعلها، مصدر ساختگی کاربرد بیشتری از مصدر اصلی دارد: خوابیدن (خفتن)، روییدن (رُستن). گاه مصدر ساختگی جای مصدر اصلی را گرفته: سنجیدن (سَختن)، مالیدن (مُشتن).

مصدر اصلی بن حال مصدر ساختگی
جُستن جوی جوییدن
جَستن جه جهیدن
رُستن روی روییدن
خُفتن خواب خوابیدن
رِشتن ریس ریسیدن
مُشتن مال مالیدن
سَختن سنج سنجیدن
نِوَشتن نورد نوردیدن

فعل‌سازی از بن سببی

بن سببی با افزودن «-ان» به بن حال به دست می‌آید. با پس‌وند کردن «-یدن» به بن سببی می‌توان از آن فعل گرفت. برای نمونه، «خور» بن حال فعل «خوردن» است؛ بن سببی آن «خوران» است که فعل سببی «خورانیدن» را می‌سازد. در فعلهای سببی، پس‌وند îdan- معمولا به ریخت dan- در می‌آید: «خوراندن» به جای «خورانیدن». گاه با افزودن «-انیدن» به اسم یا صفت، یکراست فعل سببی ساخته می‌شود. برای نمونه، فعل «آبادانیدن» از افزودن «-انیدن» به صفت «آباد» به دست آمده.

فعل بن حال بن سببی فعل سببی
جوشیدن جوش جوشان جوشانیدن / جوشاندن
خاریدن خار خاران خارانیدن / خاراندن
خشکیدن خشک خشکان خشکانیدن / خشکاندن
خندیدن خند خندان خندانیدن / خنداندن
خوابیدن خواب خوابان خوابانیدن / خواباندن
رسیدن رس رسان رسانیدن / رساندن
سوختن سوز سوزان سوزانیدن / سوزاندن
فهمیدن فهم فهمان فهمانیدن / فهماندن
گذشتن گذر گذران گذرانیدن / گذراندن