بن حال در ساخت مادهی حال و زمانهای گوناگونی چون زمان حال ساده به کار میرود. قاعدهای نیست که بتوان بن حال یک فعل را از مصدرش به دست آورد اما میتوان این روش را به کار برد: صرف فعل مورد نظر در زمان حال امری برای دوم شخص مفرد و سپس، انداختن پیشوند «ب» از آن.
مصدر | امری دوم شخص مفرد | بن حال |
---|---|---|
بخشیدن | ببخش | بخش |
دیدن | ببین | بین |
خواندن | بخوان | خوان |
خوردن | بخور | خور |
کردن | بکن | کن |
فرمودن | بفرما | فرما |
کاشتن | بکار | کار |
دوختن | بدوز | دوز |
فروختن | بفروش | فروش |
نوشتن | بنویس | نویس |
گفتن | بگو | گو |
برای فعلهایی که سازهی امری دوم شخص مفردشان به ow پایان مییابد، بن حال از تبدیل ow به av به دست میآید.
فعل | امری | بن حال |
---|---|---|
رفتن
raftan | برو
berow | رو
rav |
دویدن
davîdan | بدو
bedow | دو
dav |
شنیدن
šenîdan | بشنو
bešenow | شنو
šenav |
بیشتر کتابهای دستور زبان فارسی، بن حال فعلهایی که در امری دوم شخص مفرد به ow پایان میگیرند را همان ریخت ow میدانند اما با نگاه به فارسی باستان، میتوان در یافت که بن حال این دسته از فعلها به av پایان میگیرد. برای نمونه، فعل «رفتن» از ریشهی rab بوده، بن گذشتهی آن rabta (→ rafta) و بن حال آن raba است که در فارسی نو به ترتیب، raft و rav گشتهاند. همچونین، با دقت در واژههایی که از بن حال فعل «رفتن» ساخته شدهاند میتوان پی برد که rav ریخت درست است. اگر row بن حال «رفتن» میبود واژههای «روش» و «روند» میبایست roveš و rovand تلفظ میشدند، نه raveš و ravand. به همین سان، صرف این فعل در زمان حال یعنی «میروم»، باید به جای miravam به ریخت mirovam تلفظ میشد.
واژهگیری از بن حال
از بن حال واژههای گوناگوی میتوان گرفت. با کمک برنامهی واژهساز فارسی میتوانید همهی واژههای ساختهشدنی از بن حال یک فعل را به دست آورید. واژههای زیر از بن حال فعل «ساختن» گرفته شدهاند.
- سازگار
- سازگاری
- سازگارپذیر
- سازمان
- سازند
- سازنده
- سازندگی
- بازسازی
- خودسازی
- سازش
- سازشگر
- سازشکار
- سازشپذیر
فعلهای پایانیافته به -یدن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-یدن» (idan) پایان مییابد با انداختن آن به دست میآيد.
- آمرزیدن: آمرز
- اندیشیدن: اندیش
- ارزیدن: ارز
- آشامیدن: آشام
- بخشیدن: بخش
- بلعیدن: بلع
- باریدن: بار
- بریدن: بر
- بوسیدن: بوس
- چریدن: چر
- چرخیدن: چرخ
- چسبیدن: چسب
- چشیدن: چش
- دویدن: دو (dav)
- درخشیدن: درخش
- دزدیدن: دزد
- دوشیدن: دوش
- فهمیدن: فهم
- گزیدن: گز
- گزیدن: گز
- جنگیدن: جنگ
- جویدن: جو (jav)
- جوشیدن: جوش
- کشیدن: کش
- خندیدن: خند
- خراشیدن: خراش
- خریدن: خر
- خاریدن: خار
- خزیدن: خز
- خوابیدن: خواب
- لغزیدن: لغز
- لرزیدن: لرز
- لیسیدن: لیس
- مالیدن: مال
- نامیدن: نام
- نوشیدن: نوش
- پرستیدن: پرست
- پریدن: پر
- پسندیدن: پسند
- پاشیدن: پاش
- پیچیدن: پیچ
- پرسیدن: پرس
- پوشیدن: پوش
- رقصیدن: رقص
- رنجیدن: رنج
- رسیدن: رس
- تنیدن: تن
- تپیدن: تپ
- تراشیدن: تراش
- ترسیدن: ترس
- ورزیدن: ورز
- وزیدن: وز
استثناء
- آفریدن: آفرین
- چیدن: چین
- دیدن: بین
- ریدن: رین
- شنیدن: شنو (šenav)
فعلهای پایانیافته به -ندن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-ندن» (ndan) پایان مییابد با انداختن «-دن» به دست میآید.
- افکندن: افکن
- آکندن: آکن
- افشاندن: افشان
- چلاندن: چلان
- چزاندن: چزان
- کندن: کن
- ماندن: مان
- پراکندن: پراکن
- خواندن: خوان
فعلهای پایانیافته به -ردن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-ردن» (rdan) پایان مییابد با انداختن «دن» به دست میآید.
- افسردن: افسر
- انگاردن: انگار
- گماردن: گمار
- گساردن: گسار
- گستردن: گستر
- گذاردن: گذار
- خوردن: خور
- پروردن: پرور
- پژمردن: پژمر
- ستردن: ستر
استثناء
- آوردن (âvordan): آور (âvar)
- آزردن: آزار
- بردن (bordan): بر (bar)
- فشردن: فشار
- کردن: کن
- مردن: میر
- سپردن: سپار
- شمردن: شمار
فعلهای پایانیافته به -ودن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-ودن» (udan) پایان مییابد با انداختن «-ودن» و افزودن «-ا» (â) به دست میآید.
- افزودن: افزا
- آلودن: آلا
- آسودن: آسا
- آزمودن: آزما
- فرمودن: فرما
- فرسودن: فرسا
- گشودن: گشا
- نمودن: نما
- پالودن: پالا
- پیمودن: پیما
- ربودن: ربا
- ستودن: ستا
- سرودن: سرا
- زدودن: زدا
استثناء
- بودن: بو (bav, bov)، باش
- درودن: درو (derav)
- غنودن: غنو (ǧenav)
- شنودن: شنو (šenav)
فعلهای پایانیافته به -اشتن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-اشتن» (âštan) پایان مییابد با انداختن «-اشتن» و افزودن «-ار» (âr) به دست میآید.
- داشتن: دار
- انگاشتن: انگار
- گماشتن: گمار
- گذاشتن: گذار
- کاشتن: کار
- نگاشتن: نگار
- پنداشتن: پندار
استثناء
- افراشتن: افراز
فعلهای پایانیافته به -ستن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-ستن» (estan) پایان مییابد با انداختن آن به دست میآید.
- بایستن: بای
- دانستن: دان
- کامستن: کام
- مانستن: مان
- پایستن: پای
- شایستن: شای
- توانستن: توان
- یارستن: یار
فعلهای پایانیافته به -ختن
بن حال فعلهایی که مصدرشان به «-ختن» (xtan) پایان مییابد با انداختن «-ختن» و افزودن «-ز» به دست میآید.
- افراختن: افراز
- افروختن: افروز
- آمیختن: آمیز
- آموختن: آموز
- انداختن: انداز
- اندوختن: اندوز
- انگیختن: انگیز
- آویختن: آویز
- باختن: باز
- دوختن: دوز
- گداختن: گداز
- گریختن: گریز
- نواختن: نواز
- پرداختن: پرداز
- ریختن: ریز
- ساختن: ساز
- سوختن: سوز
- تاختن: تاز
استثناء
- فروختن: فروش
- گسیختن: گسل
- پختن: پز
- شناختن: شناس